این کیست این

امتحان ریاضی2 رو خوب دادم، حالمم خوب بود، بعد از امتحان به خودم گفتم به بچه ها میگم بزنیم بیرون.

به دلایلی نگفتم. جمعه مرتضی یهویی زنگ زد گفت با زهرا و فاطمه کافه ایم، سازتم بیار.

خوشحال شدم، به زور اُکی رو از خانواده گرفتمو رفتم. دیدم هادی و جوادم هستن.

جواد اصلا حالش خوب نبود، اصصصصصصصصصلا. آخر بیرون رفتمون رو خراب کرد و باعث شد فاطمه با ناراحتی شهر رو ترک کنه.

 

این کیست این...

دیروز در حالی که تازه از خواب بلند شده بود و داشتم چشامو میمالیدم کُپ کردم.

بله، دونالد (دانالدD:) ترامپ رییس جمهور شد. بورس خیییییییییلی منفی بود. تا حالا اینطوری ندیده بودم بورسو.

این کیست این...

اگه فک کردین خیلی خوشحالین یا اتفاقات خوبی داره براتون میفته، مطمئن باشین بعدش چوب تو آستینتون میکنن.

این کیست این...

خوابشو دیدم. با خانواده رفتیم خونشون. یه خونه بزرگ و قدیمی. یه استقبال گرم.

این کیست این...

تا حالا شده یه نفر توی اینستاگرام پُست بذاره و شما خراب شید؟ احتمالا خراب شدید.

من تا حالا خراب نشده بودم تا امروز.

یه عکس گذاشت شبم رو خراب کرد. نمیدونم چرا همه خراب شدن بنظرم. همه سریع پست گذاشتن بعدش. نمیدونم اونا هم مثه من خراب شدن با دیدن این پست یا نه. (اصن به اونا چه)

ممد تو گروه قاطی کرد. جدی شده بود. میگفت به هم احترام بذاریم. این شب داره عجیب به پایان میرسه.

این کیست این...

چقد مخفیانه کارای تولد رو انجام دادیم واسه اینکه سوپرایز شن.

تولد زهرا و جواد یه طرف، دور دور آخر شب با ماشین صادق یه طرف، خعلی حال داد.

دوست خوب داشتن، خعلی عالیه

این کیست این...

شب ساعت 12 بود. فردا آخرین روز ترمیم بود. بهش پیام دادم نمیخواد توی حذف و اضافه کاری کنه چون با مهدی قرار بود بریم دانشگاه مث پلنگ رو گلستان منتظر باشیم و گفتم اگه میخواد کاری کنه، صبح بیدارش کنم. شب زود خوابیده بود. از 7 صبح رفتیم دانشگاه. ساعت 11 پیام داد. فهمیدم اومده شهرمون. خوشحال شدم. گفت نمیتونه ترمیم کنه. بهش گفتم خب بده برات درستش کنم(یه جوری گفتم که فک نکنه دوس دارم براش درست کنم در صورتی که خیلی خیلی دوس داشتم). گفت نه، بذار چند بار دیگه امتحان کنم. خداروشکر بابا و مامانش هم همراهش بودن، سرش شلوغ بود نتونست درستش کنه. بهم پیام داد میتونی؟ (در پوست خو این کیست این...ادامه مطلب

تا یادم نرفته سلام کنم من، سلامز

به قول عادل فردوسی پور، چقد خوبه این وبلاگ!

خیلی خوشحالم که وبلاگم رو راه انداختم بعد از چند سالی که این قصد رو داشتم.

اینجا کسی نمیشناست. آزاد آزاد، خیلی راحت حرف دلت رو میزنی.

امروز 12 شهریور، ساعت 2:34 بامداد دارم وبلاگ نویسی رو شروع میکنم.

به امید روزای خوب

 

این کیست این...

بابام در اومد تا قالب وبلاگ انتخاب کنم(منم که حسّاس)

کد قالب رو گرفتم و با چند تا حرکت زدم.(بین خودمون باشه، اسم سازنده قالب رو حذف کردم، قسمت تگ رو حذف کردم)

شاید عکسش رو هم عوض کنم.

امروز یه آهنگی که حدودا 2 سال پیش گوش کردم رو گوش کردم.

خیلی حال داد. چقد خاطراتم زنده زد.

این کیست این...

خیلی تبریک میگم، خییییییییییییییییییلی،

امشب خیلی حالم خوب شد، خییییییییییییییییییییییییلی

 

 

این کیست این...